يک جلاد و يک شياد کانديداهاي اصلي نمايش انتخابات آخوندي خبرگزاري نيروي تروريستي قدس: رئيسي مورد توجه ويژه خميني بود در بازي شطرنج اصطلاحي است به نام «آچمز». اين اصطلاح وقتي استفاده ميشود که فردي در موقعيت انجام شده قرار بگيرد و چارهيي نداشته باشد جز اينکه کاري را به اجبار انجام دهد. واژه آچمز ترکي است و از «آچلمز» بهمعني «باز نميشود» آمده است. سرانجام روز 17فروردين آخوند ابراهيم رئيسي، رسماً نام خود را در بين اسامي کانديداهاي رياستجمهوري وارد کرد. آيا گره کور نمايش انتخابات رژيم درهمشکستهي آخوندي در خيمهشب بازي انتخابات 96 باز ميشود؟ يا آچلمز؟ کيهان خامنهاي به وضوح، هم به شکست پاسدار احمدينژاد که گماشتهي مستقيم خود خامنهاي بود و هم به شکست روحاني اعتراف ميکند و مينويسد: «دولت دوازدهم، بايد نه دولت يازدهم باشد و نه دولت دهم». (کيهان -27مهر 95) به اين ميگويند آچمز و بنبست. فراموش نميشود که اين خود خامنهاي بود که پاسدار هزارتير احمدينژاد را در اتاق تجميع آراء مهندسي غنيسازي کرد: «نظر آقاي احمدينژاد نسبت به ديگران به نظر بنده نزديکتر است». (خامنهاي- نماز جمعه- 29خرداد 88) و يکسال مانده به اتمام دور اول رياستجمهوري احمدينژاد، خطاب به او گفت: «... تأکيد ميکنم، فکر نکنيد که امسال، سال آخر دولت است؛ نه. مثل کسي که پنج سال ديگر کار بکند، کار بکنيد؛ يعني اين يک سال به اضافهي چهار سال ديگر در يد مديريت شماست. (ديدار خامنهاي با احمدينژاد و کابينهي او- سايت خامنهاي، 2شهريور 87) اين از مهندسي خامنهاي براي 2 دور دولت احمدينژاد. گماشته هم سرانجام خوب کف دستش گذاشت تا آنجا که خامنهاي دستش را با ذغال سرخ شده داغ کرد و او را از شرکت در اين دور از نمايش انتخابات رياستجمهوري برحذر ساخت. حالا همين خامنهاي از طريق يک گماشتهي ديگر در کيهان، يعني حسين شريعتمداري، ميگويد که «دولت آينده بايد نه دولت احمدينژاد باشد و نه دولت حسن روحاني». بر اساس ادبيات رژيم يعني دولت آينده نه در «حلقهي انحراف» باشد و نه از «اصحاب فتنه». پس چي باشد؟ «محور سرکوب». با چه کسي؟ ابراهيم رئيسي! ابراهيم رئيسي که يکي از «نور چشمي» هاي خميني در زمان حيات ننگين آن دجال بود، آنچنان مدارج شقاوت و سنگدلي را به سرعت طي کرد که بعد از آن همواره مورد عنايت خامنهاي قرار داشت. حالا باند خامنهاي در وضعيت آچمز او را در بين رقباي روحاني در انتخابات 96 وارد ميدان کرده است. يکي از مهرههاي باند آخوند حسن روحاني، به نام صادق زيباکلام، بهروشني منفوريت کانديداهاي باند خامنهاي را مورد اذعان قرار ميدهد و ميگويد: «در نمايش انتخابات آتي، اگر ترس از روي کار آمدن کانديداي وليفقيه نباشد، بسياري اصلاً در انتخابات شرکت نميکنند و رأي نميدهند». اين يک اعتراف روشن به اين واقعيت است که سرمايه سياسي باند روحاني نه دستاوردها و موفقيتهاي خودشان، بلکه تنفر عميق مردم از وليفقيه و از ديکتاتوري آخوندي است. حالا پس از ورود رسمي آخوند رئيسي به جرگهي بازيگران نمايش انتخابات رياست جمهوري، وليفقيه دو راهکار در پيش رو دارد تا در برابر «حلقهي انحراف» و «اصحاب فتنه»، «محور سرکوب» و سياست انقباضي خود را پيش ببرد. يکي مهندسي غنيسازي آراء مأخوذه و ديگري مهندسي باز و پيچيده سانديسي در فضاي باز. مثل همين اقداماتي که اين روزها ميکند، مانند: «... نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي استفاده گسترده ابراهيم رئيسي از امکانات آستان قدس رضوي بهويژه توزيع آرد در استانهاي محروم را مورد انتقاد قرار داد. صادقي اقدامات رئيسي را با استناد به ماده 68 قانون اساسي و ممنوعيت هر گونه فعاليت تبليغاتي با استفاده از امکانات بيتالمال را جرم و قانونشکني خواند. صادقي حرکت تبليغاتي رئيسي را تکرار روشهاي احمدينژاد در توزيع مجاني سيب زميني در آستانه انتخابات خواند و با زبان کنايه نوشت: "آغاز عمليات بزرگ مردمي توزيع صدهاتُن آرد تبرکي دربين مردم خوزستان" ؛ آرد از سيب زميني مغذيتر است؟!». (سايت حکومتي ايران آنلاين- 11فروردين 96) اما ظاهراً مشکلاتي بر سر راه وليفقيه وجود دارد. با توجه به اينکه امور اجرايي نمايش انتخابات به دست وزارت کشور آخوند روحاني است، وليفقيه، آنهم از نوع زهر خورده و ضعيف شده، چندان نميتواند با متد «مهندسي غنيسازي» و استفاده از «کود تقويتي» تعداد آراي غني شده خود را از درون «اتاق تجميع آرا» بيرون بياورد. از سوي ديگر اتخاذ «مهندسي سانديسي» با ادا و اطوار و قر و فرهاي چندشآور «رئيسي بيا» در تضاد با سياست انقباض و سرکوب اوست. وانگهي هزينهي مهندسي سانديسي برايش خيلي گران تمام ميشود. چرا که از درون آن پاره شدن طلسم اختناق و جر خوردن تور سرکوب و در نهايت «قيام» بيرون ميزند. همان کابوسي که وليفقيه و همه باندهاي مافيايي نظام از آن ترس و واهمه دارند. از همه اينها گذشته اگر با همه اين تمهيدات باز هم نتواند رئيسي را از صندوق يا همان تابوت انتخابات بيرون بياورد، آنوقت همين رئيسي که او را يک جايگزين جدي براي بعد از مرگش در نظر گرفته، ميسوزد و جزغاله ميشود. به اين ميگويند آچمز و اين گره کور با ابراهيم رئيسي هم (به لهجه شيرين آذري) «آچولمز». پس چطور ميشود؟ در صحنهي سياسي- اجتماعي ايران يک راهکار بيشتر وجود ندارد. در يک کلام نه جلاد نه شياد. يک و فقط يک راهکار و آن هم سرنگوني تماميت نظام پوسيده آخوندي با همه باندهاي مافيايي آن است. نه حلقهي انحرافي، نه اصحاب فتنه و نه محور سرکوب. آري به کانون شورش، آري به هزار اشرف، ارتش آزاديبخش و آري به قيام.